یک فنجان چای در بعد ازظهر


۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۶ ثبت شده است

۲۱:۴۸۲۷
فروردين

رمز قدمتی چندین هزار ساله دارد از روزگاری که انسان های اولیه بر روی غارها نقش و نگار می کشیدند تا زمانی که نامه ها ی رمزنگاری شده در جنگ ها رد و بدل میشد...اما رمز نگاری در زندگی من با واژه ی "دخترم " آغاز شد. 
دقیقا یادم نیست چندساله بودم که اولین  "دخترم " زندگی ام را شنیدم ولی از همان روز وقت همه ی خرابکاری هایم,  "دخترم "  های مامان متوقفم میکرد و معنای واضح و ملموس هزاران تهدید و توبیخ و تنبیه بود و این سرآغازی شد تا رمز در روابطم با آدم ها نقش مهمی را ایفا کند از روزگاری که log3 معنای خاص و ویژه ای میان دانش آموزان دوم ریاضی داشت تا وقتی که من و مینا بودیم و "گل پونه ها", از "ماهی سیاه کوچولو " با رویا و "ویفر موزی" با پسرخاله ها و دخترخاله هایم از "ک.ت" با مریم تااااا "همون همیشگی".....
اصلا رمزها ساخته میشوند تا درصد صمیمیت و نزدیکی آدمها را با هم تغییر دهند ,تاآدمها یک چیزی تنها برای خودشان داشته باشند که میان شوخی ها و خنده هاشان یک دفعه میان جمع چیزی بگویند که معنایش را تنها خودشان بفهمند و لابه لای لبخندهای معنا دار و چشمک های یواشکی,ته دلشان از شیرینی حریم کوچک رمز آلودشان غنج برود
آرزو
۱۲:۳۰۲۲
فروردين

پدرم یک عطر باز حرفه ای ست همیشه بوی خوش عطرش قبل از خودش وارد خانه می شود, ما از کودکی با رایحه عطرها و ادکلن های بابا  بزرگ شدیم,آنقدر که بعضی از عطر ها برای ما فقط یادآور بابا هستند...
دیروز که برای خرید هدیه روز پدر ادکلن های پیشنهادی فروشنده را تست میکردم, رایحه ی عطری دریچه ی کودکی هایم را گشود,بوی خاص پدر...بوی شب هایی که خودم را به خواب میزدم تا بابا بغلم کند....بوی صبح هایی که جلوی در مدرسه به زور می بوسیدمش...بوی روزهایی که زمین میخوردم و تنها دست های بابا میتوانست از زمین بلندم کند....بوی روزهای خوب کودکی...
کادو را که باز کرد چشم هایش برق زد,خندید و گفت:بوی جوونی هامو میده...بغلش کردم به اندازه ی همه ی سالهای گذشته از کودکی , عطر تنش را استشمام کردم و همه ی تنم لرزید از فکر اینکه روزی همه خاطره ی ما از کودکی و پدرمان شیشه های خالی عطرش باشد...

جامانده 1:روز همه ی پدر ها مبارک....
آرزو