عاشقانه ای با نارنگی :)
بعضی ها نوبرانه های زندگی اند, همین که می آیند رنگ زندگی عوض میشود...
یک جوری دلبرانه ای,سبز طور میشود؛آنقدر که تصویر لبخندشان تا مدت ها نوازشت میکند...
مثلا تو نارنگی زندگی منی....
میدانی که نارنگی سوگلی پاییزی من است با آن سبز دلبرانه ات که کم کم نارنجی گرمی میشود و بوی خنکش ته دل آدم را قلقلک می دهد...
تو اصلا ازآن بعضی هایی هستی که باید قابت گرفت و چسباند به دیوار زندگی...
نه به خاطر اینکه همیشه توی کیفت اسنیکرز داری...
نه به خاطر اینکه کیلومتر ها راه را می آیی کنارم چون دلم هوای کافه ی محبوبم را کرده...
نه به خاطر اینکه کیک شکلاتی بی بی را تا دانشگاه برای تولدم میکشانی...
نه به خاطر اینکه پا به پای دیوانگی من انقلاب را برای مروارید سیاه میگردی و یادت میرود که کفش پاشنه بلندت چه بلایی سر پاهایت آورده است...
نه به خاطر اینکه آشپزخانه ی نداشته ام را پر از سبز کرده ای ...
اصلا تو را به خاطر همین نارنگی بودن باید نگه داشت,قابت گرفت,اصلا زندانی ات کرد....
همین که میان این همه سردی دنیا,نوبرانه ای....همین که رفاقتت ترش مزه است...همین که بوی محبتت ته دل را قلقلک می دهد به همه ی این دنیا می ارزد...
جامانده : میگن قبل خوردن نوبرانه باید آرزو کرد,یادم باشه فردا قبل بوسیدنت ارزو کنم :)