یک فنجان چای در بعد ازظهر


ابر میبارد....

پنجشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۸:۲۶ ب.ظ



مثل وقتی توی زمین خوب بازی کردی و یه دفعه توپ محکم میخوره توی صورتت....

مثل وقتی که با سرخوشی داری توی خیابون راه میری و یه دفعه صورتت آسفالت سرد خیابونو حس میکنه...

مثل وقتی که داری با ذوق بادکنک باد میکنی و یه دفعه توی صورتت میترکه....

مثل وقتی که یه نفر مثل خواهر برات عزیز میشه و یه دفعه صدای نامهربونی هاش رو میشنوی....

مثل وقتی که میفهمی همه ی آرزوهات مثل یه حباب توخالی بوده ....

مثل وقتی که همایون شجریان :"ابر می بارد...."میخونه و تلخی بغض کور همه ی وجودت رو میگیره...

مثل وقتی که فریاد "آی آدمای مرده...ترس دلاتونو برده...."فریدون میپیچه توی گوشت و درد میشه توی دستات....

مثل وقتی که اژدهای درد توی معده ات بیدار میشه...

مثل وقتی که انگشتات سر شدن و قدرت نوشتن ندارن...

مثل همه ی وقتایی که....

حالم بده...

۹۶/۰۲/۱۴
آرزو